درس هفدهم فارسی خوانداری ششم ابتدایی | ستاره ی روشن | توضیح درس و حل فعالیت ها و دانش ادبی | درس و مدرسه (مومکا)
درس و مدرسه ( مومکا ) – بررسی کامل درس هفدهم کتاب فارسی پایه ششم ابتدایی تحت عنوان ستاره روشن که شامل پاسخ فعالیت ها، معنی واژه ها و شعر ها، توضیح قالب های شعری و همچُنین بررسی نکات مهم دستوری است تقدیم شما میشود. امید است که از آن بهره گرفته و استفاده لازم را ببرید.
درس هفدهم فارسی پایه ششم ابتدایی | ستاره ی روشن (توضیح درس) |
درس هفدهم فارسی پایه ششم ابتدایی | ستاره ی روشن (تدریس و پاسخ فعالیت ها) |
چنان خواندم که چون بزرگمهر حکیم، برادران را وصیت کرد که «در کتب خوانده ام که آخرالزمان پیغامبری خواهد آمد، نام او محمّد مصطفی (ص) اگر روزگار یابم، نخست کسی من باشم که بدو گروم. شما هم فرزندان خود را چنین وصیت کنید تا بهشت یابید».
حکما و علما نزدیک وی آمدند و میگفتند که مارا از علم خویش بهره دادی و هیچ چیز دریغ نداشتی تا دانا شدیم. ستارهی روشن ما بودی که مارا راه راست نمودی ما را یادگاری ده از علم خویش.
گفت: وصیت کنم شما را که خدای، عزوجل به یگانگی شناسید و وی را اطاعت دارید و بدانید که کردار زشت و نیکوی شما میبیند و آنچه در دل دارید، میداند و زندگانی شما به فرمان اوست.
نیکویی گویید و نیکوکاری کنید که خدای، عزوجل، که شما را آفرید برای نیکی آفرید و زینهار تا بدی نکنید و از بدان دور باشید که بد کننده را زندگانی، کوتاه باشد و پارسا باشید و چشم و گوش و دست از حرام و مال مردمان، دور دارید.
راست گفتن، پیشه گیرید که روی را روشن دارد و مردمان، راست گویان را دوست دارند و راست گوی هلاک نشود و از دروغ گفتن دور باشید که دروغ زن، ارچه گواهی راست دهد، نپذیرند.
و مردمان را عیب مکنید که هیچ کس بی عیب نیست. هرکه از عیب خود نابینا شد، نادان تر مردم باشد. و خوی نیک، بزرگ تر عطاهای خدای است عزوجل. و از خوی بد دور باشید که بندگران است بر دل بر پای. همیشه بد خو در رنج بزرگ باشد و مردمان از وی به رنج و نیکو خوی در هر دو جهان ستوده است و هر که از شما به زاد بزرگ تر باشد، وی را بزرگ تر دارید و حرمت او نگاه دارید.
ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی
دوستان و همراهان عزیز، معنی درس ستاره ی روشن در قسمت های بعدی این پست آمده است. با ما همراه باشید.
درس هفدهم فارسی پایه ششم ابتدایی | ستاره ی روشن (پاسخ فعالیت ها و درک مطلب و دانش زبانی) |
گام به گام فارسی ششم | درس هفدهم : ستاره ی روشن
درک مطلب (صفحهی ۱۰۸ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
۱- منظور از جملهی «راستگوی هلاک نشود» چیست؟
انسان راستگو همیشه موفق است و هیچگاه گرفتار سختی ها و بلا (از جهت توجیه کردن دروغ) نخواهد شد.
۲- چرا نیکوخوی درهر دو جهان، ستوده است؟
چون در این جهان همهی مردم انسان خوش اخلاق را دوست دارند و به او احترام میگذارند و در جهان آخرت هم خدا به انسان خوش اخلاق پاداش میدهد.
۳- با توجّه به متن درس، منظور از «ستارهی روشن» چه کسی است؟
حکیم بزرگمهر
۴- منظور از جملهی «هر که از شما به زاد بزر گتر باشد، وی را بزر گتر دارید» چیست؟
هر کسی که سنش بیشتر باشد او را بزرگ تر بدانید و به او احترام بگذارید.
دانش زبانی (صفحهی ۱۰۸ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
۱- به کلمههای زیر دقّت کنید.
– (زشت، نیکو)
– (راستگو، دروغگو)
– (خوی نیک، خوی بد)
این کلمات، مخالف یکدیگر هستند.
آوردن دو کلمه با معنی متضاد، موجب زیبایی و لطافت سخن میشود.
تضاد باعث تلاش بیشتر ذهن میشود و در ک مفاهیم را سادهتر میکند؛ مانند
الف) گدای نیک انجام، بهِ از پادشاه بد فرجام. (سعدی)
کلمات «نیک انجام» و «بد فرجام» مخالف یکدیگرند.
ب) هرچه زود برآید، دیر نپاید. (سعدی)
۲- به جملههای زیر، توجّه کنید.
– برادران را وصیت کرد .
– وصیت کنم شما را .
در گذشته، گاهی از کلمهی «را» در معنای «به» استفاده شده است.
بخوان و بیندیش – آوای گنجشکان (صفحهی ۱۰۹ تا ۱۱۲ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
شیخ مکتب خانه بر تشکچه نشسته بود و بر بالش تکیه داشت. کودکان نیز بر تشکچههای خویش بودند و سر در کتاب حافظ داشتند. قرآن خوانده بودند و شیخ گفته بود: اکنون به آواز گنجشکان گوش میدهیم.
کودکان در سکوت به آواز گنجشکانِ درختِ مکتب خانه گوش میدادند. عادت بود، میان دو درس، سکوت بود و گوش دادن به جیک جیکِ گنجشکان که فراوان بودند بر درخت. غوغا میکردند گنجشگان. عجب بود که هنگام درس، ساکت بودند. سر بر بال و سینه میگذاشتند. در خود بودند هیچ صدایی نبود جز صدای شیخ که میخواند: «بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود».
صدای کوفتن کوبه ی درِ مکتب آمد. شیخ گفت:کسی برود، ببیند کیست؟
«ممنون» بود که آمده. «ممنون» همه ی آن چیزهایی که حافظ گفته بود، داشت. «ممنون» مست کتاب بود و عاشق دانش، ظاهری آشفته داشت و پیراهنی کهنه. «مجنون» هم صدایش میکردند. اهلِ بحث بود و مدّعیِ دانایی. پس از هر بحث، قانع میشد یا نمیشد، میگفت «ممنون» و میرفت. هر جا کتابی بود، مکتبی بود، می رفت و میگفت: «به من چیزی بیاموزید».
شیخ خواست او را رد کند، میانهی درس آمده بود. گفت: «به تو چه بیاموزم، که ندانی! به گفتهی خود «همه چیز دانی!»
ممنون در میان کودکان نشست. تشکچه نداشت، بر حصیر نشست. میان سال بود و سرگردان. سرگردان در شهر، رها از قید و بند. ریسمانی بر کمر میبست و کتاب ها زیرِ بغل داشت.
ممنون بر حصیر زانو زد، پیش شیخ. کتاب در کنار نهاد: «بخوان شیخ، چه میخواندی؟»
شیخ به آهنگ خوش، همان شعر حافظ را خواند: «بحث ما در لطفِ طبع و خوبی اخلاق بود».
گنجشکان ساکت بودند. ممنون، سر به زیر انداخت و به فکر فرو رفت. سپس، برخاست صدایش را بلند کرد، گویی با حافظ در سالهای سال پیش، سخن میگفت.
بعد، رو کرد به شیخ: «ای شیخ، مرا چیزی بیاموز. نصیحتی کن. امروزم را شاداب و شیرین کن؛ چنانکه این کودکان امروزشان با خُلقِ خوشِ تو گوارا میشود. شیخ، این مکتب «فلک» ندارد. کودکان را چگونه بر سرِ عقل میآوری، بی چوب، بی فلک؟ به هر مکتب رفتم، چوبی و فلکی دیدم؛ آویخته بر دیوار.»
شیخ، آرام و اشک در چشم گفت: «اینجا گنجشکان هم درس میآموزند. چوب و فلک، راه و روش آنان نیست. کودکانشان را پرواز و دانه برچیدن میآموزند؛ بی چوب و فلک.»
– به من چه میآموزی، شیخ؟ تو بزرگی.
– من چیزی ندارم که به تو بیاموزم. از من تعریف نکن.
ممنون پیش رفت، پیش شیخ زانو زد، بر دست او بوسه داد: «به من چیزی بیاموز، شیخ!» چشمش به اشک نشست.
شیخ دست در گردن او انداخت و موهای پریشان او را نوازش کرد: «پسرم، حافظ بخوانم برایت؟»
– حافظ در سر و قلب من است. هزاران بار خواندهام. چیزی دیگر بخوان.
– سعدی چه؟ گلستان و بوستان؟
– هرچه بگویی خواندهام، هرچه به این کودکان میآموزی، بارها و بارها خوانده ام. میدانم،میدانم، بسیار میدانم. چیزی به من بیاموز که ندانم.
شیخ، کوزهی آب خویش که در کنار داشت، پیش ممنون گذاشت. کوزهای دیگر از کودکی گرفت. کوزهی خویش به ممنون داد.
– آب نخواستم، کوزه نخواستم. به من چیزی بیاموز.
– شیخ گفت: کوزه را نگه دار تا در آن، آب این کوزه ریزم.
شیخ از کوزهی خود در کوزه ی ممنون آب ریخت. کوزه در دست ممنون پُر بود. آب از سر آن ریخت. ممنون گفت: «به من چیزی بیاموز.»
بارِ دیگر، شیخ در کوزهی پُر، آب ریخت. ممنون گفت: «این کوزه جا ندارد. مرا دیوانه میدانی. آری، من دیوانهام. ممنونم. آنچه باید بیاموزم، آموختم. ممنون… ممنون.»
ممنون برخاست. آب کوزه در کنار درخت، خالی کرد. کوزهی خالی پیش شیخ آورد و گفت: این یعنی «خالی شو تا پر شوی. من پُر بودم و پُر گفتم از خود، اکنون خالیام، هیچم و هیچ نمیدانم؛ حالا مانند این کودکانام. با من از هرچیز بگو، از ابتدا آغاز کن. من کی ام. به من بگو: من کیام، تو کیستی؟»
شیخ لبخند زد و گفت: «به آواز گنجشکان گوش کن. هزاران سخن در آوازشان است. گوش کن، میشنوی.»
ممنون ساکت شد. کودکان او را میدیدند که همهی وجودش گوش شده است. گنجشکان غوغا کردند.
از درخت برخاستند و در هوای مکتب چرخ زدند و بازگشتند و بر شاخهها نشستند. ممنون سربرگرداند، گنجشکان را دید. گنجشکان در شاخهها گفت وگو میکردند.
شیخ گفت: «چه میشنوی؟ بر کودکان بازگو.»
ممنون برخاست، رو کرد به کودکان با صدای بلند گفت:
«برگِ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»
نقل از گنجشکان، غلام شما ممنون.
ممنون، ریسمانی که بر کمر داشت، سفت کرد. گرهی دیگر زد. کتابهایش را در بغل گرفت و به سوی درِ مکتب رفت.
شیخ نگاهش کرد. کودکان دیدند که با خود شعر میخواند و میرود. گنجشکان در شاخه های درخت، جیک جیک میکردند.
عماد (یکی از شاگردان) گفت: «چرا با او چنین کردی؟ مهربانی و هم زبانی کردی! او از ما نیست، دیوانه ای سرگردان است که مکتب های شهر را یک به یک میگردد. به آنان میگوید: «چیزی به من بیاموزید». بسیاری از آنان درِ مکتب را به روی او بسته اند.»
شیخ گفت: «او نعمتی است که هر کس قدر او نمیداند».
یکی از بچّههای مکتب، برخاست و گفت: «او چه نعمتی است؛ جز پرُگویی و ادّعا و درهم ریختگی ظاهر؟»
شیخ گفت: «او اینجا نیست. غیبت او نکنیم. به هر حال، او امروز، محفل ما را روشن کرد و درسی به ما داد. از هر کس باید چیزی آموخت. هرجا میتواند برای ما مکتب باشد»
«هوشنگ مرادی کرمانی، آب انبار با تلخیص و اندک تغییر»
درک و دریافت (صفحهی ۱۱۳ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
۱- به نظر شما چرا، شیخ مکتب خانه ابتدا از آموزش دادن به ممنون خودداری میکرد؟
چون ممنون میگفت که همه چیز را میداند و ادعای دانستن داشت.
۲- به نظر شما زیباترین بخش این داستان،کدام قسمت است؛ چرا؟
ممنون برخاست. آب کوزه در کنار درخت، خالی کرد. کوزه ی خالی پیش آورد و گفت:این یعنی «خالی شو تا پر شوی» – در اینجا شیخ از یک آدم مغرور، آدمی متواضع و آماده درک و دریافت مطالب می سازد.
۳- نظر بچّهها در مورد «ممنون» چه بود؟
- پر ادعا
- دیوانه
- با ظاهری شلخته و نا آراسته و ژولیده
- طرد شده از تمام مکتب ها
- پرگو
۴- اگر میخواستید نام جدیدی برای داستان انتخاب کنید، نام آن را چه میگذاشتید؟
۱- کوزهی خالی ۲- کوزهی دل ۳- مکتب خانهی گنجشکان
کارگاه درس پژوهی (صفحهی ۱۱۳ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
۱- یکی دیگر از شعرهای پروین اعتصامی را، که به صورت مناظره سروده شده است، انتخاب کنید و در گروه بخوانید (بهترین شعر گروه را انتخاب کنید و به کلاس ارائه دهید).
شعر مناظره ای دزد و قاضی از پروین اعتصامی
برد دزدی را سوی قاضی عَسس
خلــــــق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود?
دزد گفت از مـــــــردم آزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافـــــــــق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهــــــزن
گفت، آن زرها که بردستی کجاست
گفت، در همیــــــــان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد
گفت، میدانیم و میــــــــــدانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین
گفت، بیرون آر دست از آســـــــــــتین
دزدی پنهان و پیدا، کار تست
مال دزدی، جمله در انبـــــــــــار تست
تو قلم بر حکم داور میبری
من ز دیـــــــــــــــــوار و تو از در میبری
حد بگردن داری و حد میزنی
گر یکـــــــــــــــی باید زدن، صد میزنی
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قـــــــــــــطاع الطریق
میبرم من جامهٔ درویش عور
تو ربـــــــــــــا و رشــــــوه میگیری بزور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانــــــــــــــه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیهدل مدرک و حکـــــــــــــم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عـــــــــــــــــــارف، دفتر تحقیق برد
دیدههای عقل، گر بینا شوند
خود فـــــــــــروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضـــــــــــــی را ندید
من براه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کــــــــــــج نکــــــــردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی
راستـــــــــی از دیگـــــــران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجــــــب، عیـــــــــب خود مپوش
چیرهدستان میربایند آنچه هست
می برند آنگه ز دزد کــــــــــاه، دســـــــت
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکــــــــــــان چــــــــــــــــرا آلوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردنست
دزدی حکــــــــــام، روز روشـــــــــن است
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیـــــــــو، قاضــــــی را بهرجا خواست برد
شعر مناظره ای مست و هوشیار از پروین اعتصامی
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
۲- در مورد شخصیت بزرگمهر تحقیق کنید و شرح حال یا داستانی از زندگی او را در کلاس بخوانید.
“حکیم بزرگمهر” یا همان “بزرگمهر بختگان” که عربها به خاطر آنکه در الفبای خود حرف (گ) ندارند به ایشان بوذرجمهر می گویند در ۱۸ دیماه حدود ششصد پس از میلاد در شهر مرو خراسان بدنیا آمد نام پدرش بُختَگ بود . حکیم بزرگمهر یکی از چهار حکیم تاریخ ایرانزمین است در واقع او نخستین حکیم تاریخ کشورمان می باشد که پس از او “حکیم فردوسی توسی” ، “حکیم خیام نیشابوری” و “حکیم ارد بزرگ” در این سرزمین بالیده اند
براساس منابع دوران اسلامی، بزرگمهر حکیم افزون بر وزیر خردمند انوشیروان، دانشمند، قهرمان میهنی، دانای رمز و رازهای سربهمهر، سبب شرمساری حکومتهای هند و روم در برابر ایران، دانا به دانشهای پزشکی و ستارهشناسی نمایانده شده است. پندنامه بزرگمهر به انوشیروان و داستان بازی نرد و شطرنج، از مهمترین داستانهای دورهٔ تاریخی شاهنامه است. هفت بزمی که بزرگمهر در آنها دستاورد حکمت و اندیشهٔ خویش را به انوشیروان ارائه میکند در شاهنامه بیان شده است. نیز او چکیدهٔ حکمت خویش را در دوازده قانون به خسرو اول داد که پاسداشتن آنها سبب امن و امان برای پادشاه و مردمان است. پنددهی بزرگمهر به نوشینروان چنان در چشم نویسندگان دوران اسلامی پررنگ آمده که در آثار این دوره، پند و اندرز با نام بزرگمهر همنشیناند.
درس هفدهم فارسی پایه ششم ابتدایی | ستاره ی روشن (معنی شعر ها و کلمات) |
معنی شعرها (ابیات) و کلمات و آرایه های ادبی درس هفدهم فارسی ششم ابتدایی
معنی درس ستاره ی روشن (صفحهی ۱۰۶ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
چنان خواندم که چون بزرگمهر حکیم، برادران را وصیت کرد که «در کتب خوانده ام که آخرالزمان پیغامبری خواهد آمد، نام او محمّد مصطفی (ص) اگر روزگار یابم، نخست کسی من باشم که بدو گروم. شما هم فرزندان خود را چنین وصیت کنید تا بهشت یابید».
معنی: در جایی خوانده ام که بزرگ مهر حکیم به برادران خودش توصیه کردد که «در کتابها خواندهام که در آخر زمان پیامبری خواهد آمد که نام او محمِد مصطفی (ص) است اگر در آن زمان زنده باشم اولین کسی خواهم بود که به او ایمان میآورد، شما هم به فرزندان خودتان این تو صیه را بکنید تا به بهشت بروید.»
حکما و علما نزدیک وی آمدند و میگفتند که مارا از علم خویش بهره دادی و هیچ چیز دریغ نداشتی تا دانا شدیم، ستارهی روشن ما بودی که مارا راه راست نمودی ما را یادگاری ده از علم خویش.
معنی: عالمان و دانشمندان نزد او میآمدند و به او میگفتند: که ما را زا علم و دانش خودت بهره مند کردی و هیچ و چیزی را برای ما کم نگذاشتی تا ما آگاه شدیم، برای ما مانند ستارهی روشنی بودی که راه درست را به ما نشان میداد، به ما از دانش خود یادگاری بده.
گفت: وصیت کنم شما را که خدای، عزوجل به یگانگی شناسید و وی را اطاعت دارید و بدانید که کردار زشت و نیکوی شما میبیند و آنچه در دل دارید، میداند و زندگانی شما به فرمان اوست.
معنی: گفت: به شما سفارش میکنم که خداوند عزیز و بزرگوار را یگانه بدانید و از دستورات او پیروی کنید و بدانید که کارهای خوب و بد شما را میبیند و هرچه در دل و فکر خود داشته باشید میداند و زندگی شما در دست اوست.
نیکویی گویید و نیکوکاری کنید که خدای، عزوجل، که شما را آفرید برای نیکی آفرید و زینهار تا بدی نکنید و از بدان دور باشید که بد کننده را زندگانی، کوتاه باشد و پارسا باشید و چشم و گوش و دست از حرام و مال مردمان، دور دارید.
معنی: سخن خوب بگویید و کار های نیکو انجام دهید زیرا خدای عزیز و بزرگوار شما را برای انجام خوبیها آفریده و هوشیار باشید که بدی نکنید و از آدمهای بد نیز دوری کنید، زیرا کسی که در زندگی بدی میکند عمر درازی نخواهد داشت و پرهیز گار باشید و چشم و گوش دست خود را از کار های حرام و مال مردم دور نگه دارید.
راست گفتن، پیشه گیرید که روی را روشن دارد و مردمان، راست گویان را دوست دارند و راست گوی هلاک نشود و از دروغ گفتن دور باشید که دروغ زن، ارچه گواهی راست دهد، نپذیرند.
معنی: راست گو باشید که راست گویی باعث نورانی شدن چهره میشود و مردم هم انسان راست گو را دوست دارند و انسان راست گو از یاد ها نخواهد رفت و از دروغگویان دوری کنید زیرا دروغ اگر راست هم بگویید کسی حرف او را قبول نمیکند.
و مردمان را عیب مکنید که هیچ کس بی عیب نیست. هرکه از عیب خود نابینا شد، نادان تر مردم باشد. و خوی نیک، بزرگ تر عطاهای خدای است عزوجل. و از خوی بد دور باشید که بندگران است بر دل بر پای. همیشه بد خو در رنج بزرگ باشد و مردمان از وی به رنج و نیکو خوی در هر دو جهان ستوده است و هر که از شما به زاد بزرگ تر باشد، وی را بزرگ تر دارید و حرمت او نگاه دارید.
معنی: و عیب جویی مردم را نکنید که هیچ کسی نیست که بدون عیب باشد؛ هرکسی که عیب خود را نمیبیند از همه نادان تر است. اخلاق خوب بزرگترین بخشش خداوند عزیر و بزرگوار است. از اخلاق بد دوری کنید که مانند زنجیر سنگینی است که بر دل و یا پای انسان بسته شده باشد، انسان بد اخلاق همیشه هم خود را رنج میدهد و هم دیگران را. انسان خوش اخلاق در هر دو جهان مورد ستایش است. هر که از نظر سن و سال در میان شما بزرگ تر است به او ارزش به دهید و احترامش را نگه دارید.
ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی
معنی کلمات ( واژه های ) درس هفدهم فارسی ششم ابتدایی : ستاره ی روشن
معنی لغات درس ستاره ی روشن فارسی ششم
- وصیت : سفارشی که شخص پیش از مردن به وصی خود می کند تا بعد از مرگش انجام شود ، نصیحت
- آخرالزمان : آن قسمت از زمان که به روز قیامت وصل شود، پایان دنیا
- پیغمبر آخرالزمان : حضرت محمد مصطفی صلی الله
- مصطفی : برگزیده و پاک
- روزگار یابم : زنده بمانم ، عمر دراز یابم
- بدو گروم : به او ایمان می آورم ، تابع او می شوم
- حکما : جمع حکیم ، دانشمندان
- علما : جمع عالم ، دانشمندان
- بهره دادی : سود می رسانی ، فایده می رسانی
- دریغ : افسوس ، حسرت
- دریغ داشتن چیزی : کوتاهی کردن
- نمودی : نشان دادی
- عزوجل : عز؛ عزیز است ، جل؛ بزرگوار است
- یگانگی : یکتایی
- کردار : رفتار
- زینهار : زنهار ، آگاه باش
- پارسا : پرهیزگار ، پاکدامن
- حرام : کاری که اسلام از نظر شرعی آن را منع کرده است
- هلاک : نابود ، نیست شدن
- ارچه : مخفف اگر + چه
- گواهی : شهادت
- خوی : عادت ، خصلت ، اخلاق
- عطا : بخشش
- بند گران : بند؛ ریسمان ، طناب – گران؛ سنگین
- پستی : پایین
- بند گران : طناب محکم و سنگین
- بدخو : بد اخلاق ، اخمو
- ستوده : ستایش شده ، پسندیده
- زاد : سن ، زمان ، عمر
- حرمت : آبرو ، احترام
- پیشه : کار ، حرفه
- روشن بصر : پاک نظر ، بینا
معنی لغات و کلمات درس آوای گنجشکان فارسی ششم
- شیخ : مرد پیر ، عالم ، مرد بزرگوار
- مکتب خانه : مدرسه
- غوغا : هیاهو ، سر و صدا
- لطف : مهربانی ، خوش رفتاری
- طبع : ذات ، خلق و خوی ، طبیعت
- کوبه : وسیله فلزی که بر روی درب خانه ها نصب می شد و برای اطلاع ساکنین خانه کوبیده می شد
- مست : مدهوش ، بی هوش ، شاد و خوشحال
- آشفته : پریشان ، نامنظم
- مدعی : ادعا کننده
- قانع : راضی ، خرسند
- ریسمان : طناب
- خلق : خوی ، منش
- گوارا : لذیذ ، مناسب
- رد کند : باز گرداند
- حصیر : نوعی فرش یا گستردنی که از نی یا گیاه دیگری بافته می شود
- میان سال : نه پیر و نه جوان بلکه میان این دو
- سرگردان : آواره ، سرگشته
- قید : بند
- فلک : وسیله ای که در قدیم برای تنبیه پای بی ادبان و مجرمان استفاده می شد
- آویخته : آویزان شده
- مجنون : دیوانه
- معرفت : شناخت به علم و دانش
- ادعا کردن : طلب کردن مزیتی برای خود
- غیبت : پشت سر کسی حرف زدن
- محفل : مجلس
کلمات هم معنی ، مترادف و هم خانواده درس هفدهم فارسی ششم
- اطاعت : مطیع
- حرام : محروم
- عیوب : عیب ، معیوب
- کتب : کتاب ، کاتب
- وصیت : وصی ، وصایا
کلمات متضاد و مخالف درس هفدهم فارسی ششم
- بهشت ≠ جهنم
- حرام ≠ حلال
- دانا ≠ نادان
- نخست ≠ پایان
👈 دانش آموزان و همراهان گرامی جواب سایر درس های کلاس ششم و تمامی مباحث هر درس، به صورت کامل در سایت موجود می باشد، برای دسترسی کافیست درس موردنظر را در گوگل سرچ کرده و در انتهای آن عبارت «مومکا» یا «درس و مدرسه» را نیز اضافه کنید.
🙆 اگر سوال یا پیشنهادی در رابطه با این درس داری، کافیه به انتهای این مطلب مراجعه کرده و هر چه دوست داری بنویسی.
لینک صفحه های مهم و مرتبط و پیشنهادی سایت |
صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در آپارات – ورود به صفحه صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در اینستاگرام – ورود به صفحه صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در تلگرام – ورود به صفحه کتاب فارسی نگارش ششم ابتدایی ( سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ ) – دانلود کتاب فارسی خوانداری ششم ابتدایی ( سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ ) – دانلود صفحه مربوط به مطالب فارسی خوانداری ششم ابتدایی – ورود به صفحه صفحه مربوط به مطالب فارسی نگارش ششم ابتدایی – ورود به صفحه ورود به کلاس اینترنتی ما (مومکا) – ورود به صفحه ثبت نام در کلاس اینترنتی ما (مومکا) – ورود به صفحه |
گوه گوه گوه کیرم دن هرکی این سایت رو ساخت
سایت به این خوبی دهن سرویس زر نزن😒😒
اصلا آرایه های ادبی و نکات دستوری نبود تنها استفاده ای که میشد کرد معنی شعر بود
این که آرایه های ادبی نبود بلد نیستین خب نزارین مجبورین!!!😐
مسخره ها
عالی بود
ملبمثپنااکنن
سلام دوستان خیلی سایت خوبی عالیییییی هست
عالی من که موافقم
سلام من چیز دیگه ای خواستم من نهاد جمله ی صدای کوفتن کوبه ی در مکتب آمد از دست تون عصبانی هستم
ت
ریدن
دمشون گرم واقعا عالیه
من که دوستش دارم ⚘🏵
عالی لود یکم دیگه ازین اسلایم هاتون بزارین طعمیش که خیلی خوب بود حالا باید متنشو ببینیم چیه
متضاد
پس نهاد و فعل و ……. نیست من اینا رو میخوام😔
سلام خیلی خوبه میشه ارایه ها و نکات دستوری هم بزارین
مرسی ازتون خیلی خوب بود🦋🦋🦋🙂😍😍
عالی بود خیلی خوشم اومد همه چی توش داره
عالی
خیلی خوب
عالی بود 👍
🌈🌈 دمتون گرممممممم 🌈🌈
😗 محشر 😗
خسته نباشی اجر شما با سیدالشهدا
عالی 😘😝🤣