درس چهاردهم فارسی خوانداری ششم ابتدایی | راز زندگی | توضیح درس و حل فعالیت ها و دانش ادبی | درس و مدرسه (مومکا)
وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) – بررسی کامل درس چهاردهم کتاب فارسی پایه ششم ابتدایی تحت عنوان راز زندگی که شامل پاسخ فعالیت ها، معنی واژه ها و شعر ها، توضیح قالب های شعری و همچُنین بررسی نکات مهم دستوری است تقدیم شما میشود. امید است که از آن بهره گرفته و استفاده لازم را ببرید.
درس چهاردهم فارسی پایه ششم ابتدایی | راز زندگی (توضیح درس) |
درس چهاردهم فارسی پایه ششم ابتدایی | راز زندگی (تدریس و پاسخ فعالیت ها) |
غنچه با دلِ گرفته، گفت: «زندگی لب ز خنده بستن است. گوشه ای درون خود نشستن است.»
گل به خنده، گفت: «زندگی شکفتن است. با زبانِ سبز، راز گفتن است.»
گفتوگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد.
تو چه فکر میکنی؟ راستی کدام یک درست گفته اند؟
من که فکر میکنم گل به رازِ زندگی اشاره کرده است. هر چه باشد او گل است. گل، یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است.
دوستان و همراهان عزیز، پاسخ فعالیت و معنی شعر در قسمت های بعدی این پست آمده است. با ما همراه باشید.
درس چهاردهم فارسی پایه ششم ابتدایی | راز زندگی (پاسخ فعالیت ها و درک مطلب و دانش زبانی) |
گام به گام فارسی ششم | درس چهاردهم : راز زندگی
درک مطلب (صفحهی ۹۴ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
۱- نظر غنچه و گل را با هم مقایسه، و دو تفاوت آنها را بیان کنید.
- از نظر غنچه، زندگی یعنی ناشاد بودن و غمگینی اما از نظر گل، زندگی یعنی شادابی و طروات داشتن.
- از نظر غنچه، زندگی یعنی تنهایی و دوری از اجتماع اما از نظر گل، زندگی یعنی شکوفایی و رشد و بالندگی
۲- به نظر شما راز زندگی چیست ؟
حقیقت زندگی انسان و هدف از خلقت او محدود به این دنیا نیست. دنیا برای آخرت آفریده شده است. دنیا محلی برای آزمایش است؛ خداوند انسان را آفریده و او را راهنمایی نمود تا به کمال مطلوب نایل شود. بنابراین راز زندگی را باید در ایمان به خدا و توکل بر او و صبر و استقامت در سختیها عنوان کرد.
۳- منظور «گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است» چیست؟
یعنی تجربهی گل بیشتر است. توجه به این که گل قبل از شکوفایی غنچه بوده است و عمر بیشتری دارد پس تجربه ی بیشتری نیز دارد.
۴- چرا شاعر «دل گرفته» را به «غنچه» و «خنده» را به «گل» نسبت داده است؟
با توجه به شکل ظاهری غنچه و گل، شاعر این ویژگیها را به آنها نسبت داده است. غنچه بسته است و گل شکوفا و باز شده است و زیبایی هایش را نمایان می کند.
دانش ادبی (صفحهی ۹۴ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
۱- گاهی، شاعر یا نویسنده برای اثربخشی بیشتر، زیباتر ساختن و ساده کردن مفاهیمِ شعر و نوشتهی خود از زبان موجودات و اشیا سخن میگوید و رفتار انسانی را به آنها نسبت میدهد؛ مانند: «غنچه با دل گرفته، گفت / گل به خنده گفت».
در این نمونه، شاعر، غنچه و گل را مانند انسان پنداشته و ویژگی انسانی را به آنها نسبت داده است. به این کار شخصیتبخشی میگویند.
۲- مناظره: گاهی در نوشته یا شعر، شخصیتهای انسانی و یا غیر انسانی به صورت پرسش و پاسخ و یا بحث و مجادله به گفتوگو میپردازند، که به این کار مناظره میگویند. در شعری که خواندید، شاعر با رو به رو قرار دادن غنچه و گل و همسخنی آن دو از این شیوه (مناظره) بهره گرفته است.
کارگاه درس پژوهی (صفحهی ۹۴ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
۱- الف) چند شی انتخاب کنید و ویژگی های انسانی را به آنها نسبت دهید و داستانی کوتاه بسازید.
الف) یوسف قاسمی نوشت:
کفشها جفت هستند و برای پوشاندن پا برای راه رفتن به کار میروند اما بعضی کفشها جفت نیستند و هیچوقت هم کسی آنها را پایَش نکرده است. تعجب نکنید. من خودم همینگونه هستم. میخواهید سرگذشتم را بشنوید؟
من در یک کارخانه کفشسازی بزرگ تولید شدم. با یکی از کفشهایی که اندازه خودم بود، در یک جعبه قرار گرفتم تا به مغازه برویم. جعبههای زیادی را پخش کردند و مرا هم به مغازهای بردند.
در جعبه تاریک هر روز صدای مشتریها را میشنیدم که دنبال کفش میگردند. آن روز صدای مردی را شنیدم که گفت: «لطفا یک سایز کوچکتر!» مغازهدار جعبه مرا باز کرد و لنگه همراه مرا دست مرد داد.
مرد پس از اینکه لنگه مرا امتحان کرد، گفت:«همین خوب است، آن را میخرم». بعد با صدای خجالتزده گفت: «میشود فقط همین یک لنگه را ببرم؟» قلبم به شدت میزد. دلیل حرفش را نمیدانستم. مغازهدار مخالفت کرد چون یک لنگه کفش به هیچ دردش نمیخورد. مرد پول کفشها را داد و از مغازه بیرون آمد.
توی راه متوجه شدم که مرد فقط یک پا دارد و پای دیگر از زانو قطع شده است. ناراحت شدم. هم برای مرد و هم برای خودم که بدون استفاده میماندم.
مرد وقتی به خانه رسید، کفشها را به دخترش نشان داد و با خنده گفت: «آن یکی لنگه مال تو. بزرگ که شدی، باهاش لی لی بازی کن» دخترک اول دمغ شد. بعد مرا گرفت و برد روی میز تحریرش گذاشت و رفت. از اینکه آنجا کنار مداد و خودکارها بودم، احساس غریبه بودن به من دست داده بود. اما اتفاق جالبی برایم افتاد.
دختر وقتی شب پشت میز نشست تا مشق بنویسد، خودکار و مدادهایش را جمع کرد و ریخت توی من. با خوشحالی گفت:«خب! حالا یک جامدادی کفشی دارم».
اگرچه کفشها برای پوشیدن استفاده میشوند اما من از اینکه جامدادی و جاخودکاری رومیزی هستم، راضیام چون حداقل بدون استفاده نیستم.
ب) امیر خداویردی نوشت:
ی روز همه خونوادم رفتن مسافرت چند روزه منم جونم نگرفت برم 😊
شب بود!!!!
گوشیم که کنارم بود پاشد گفت :(امیییررر!!!!!!!)
منم پاسدن مس بز نگاش کردم با صدایی پر از ترس گفتم (مگه تو حرف می زنی عوضی ؟؟😨
گفت اره و بعدش رفت و تو گوگل سرچ کرد جن رفت تو عکسا و چون زنده شده بود اون عکسا رو هم زنده کرد و پنج تا جن ترسناک و کثافت اومدن بیرون من سریع رفت تو پذیرایی و در اتاق رو کلید کردم !😬
بعدش دیدم مبل سلطنتی ها به مبل راحتی ها دستور دادن پاشید به اون ادمک رو بخورید اونا تا شو بودن و هعی باز و بسته می شدن(میخواستن منو بخورن )و ی دفعه دندون هن در اوردن دیگه امیدی نداشتم 😞
ولی یکی از اون اتاق گفت بیا من اینجام من رفتم اونجا و دبدم که اسلحه بادیه و بهم گفت امیدت به من باشه منم سریع اونو پر از تیر کردم و رفتم
همین که از اتاق اومدم بیرون دیدم جن ها در اون یکی اتاق رو شکوندن و اومدن بیرون 😐
سریع اون پنج تا جن رو کشتم و رفت پیش ا ن مبل های عوضی ((کاناپه ها از مبل های سلطنتی دستور میگرفتن))و کاناپه ها بهم حمله کردن ولی هر چقدر تیر زدم اسیبی بهشون نزد
من رفتم تو اشپز خونه و ی شمشیر برداشتم ((شمشیر من کفگیر بود ))و با شمشیر تیکه تیکه شون کردم
بعد دسته ی پلستیشنم پاشد و گفت تو هر روز به دکمه های من ضربه میزنی فک کردی من ادم نیسم احساس ندارم هااا ؟؟!!!
گفتم اولن تو ادم نیستی و دسته بازی
دومن دوس دارم کتک بزنمت و بعد از این که این رو گفتم بغض کردن و گفتم ن این درست نیست دسته راست میگه و بهش گفتم ببخشید و بعد با سمشیر نصفش کردم
بعد از خواب پا شدم فهمیدم خواب بودم و دوباره خوابیدم 😋😊
ج) فرید حبیبی نوشت:
د) آریا قلمرو نوشت:
دوستان و همراهان عزیز، شما می توانید داستان های خود را در قسمت نظرات بنویسید تا به اسم خودتان در قسمت پاسخ این سوال ثبت شود و پس از بررسی و جمع بندی در صورت تمایل داوری گردد.
ب) بهترین داستان را با ذکر دلیل انتخاب کنید.
داستان اول از نظر ادبی و ساختاری بهتر از بقیه بود. هم استفاده درست از کلمات و آرایه های ادبی و هم ساختار درست و شروع و پایان مناسب و همچنین پیام داشتن داستان بسیار ارزنده بود.
۲- در شعر شیر خدا بیت آن دم صبح قیامت تاثیر حلقه ی در شد از او دامن گیر به چه واقعه ای اشاره دارد؟ تحقیق کنید و به کلاس گزارش دهید.
این بیت به سحرگاهِ ضربت خوردنِ امام علی (ع) که برای نماز صبح به سمت مسجد کوفه میرفت اشاره دارد که پیش از خروج حضرت علی (ع) از منزل، دامن حضرت از حلقه ی در گیر کرد و شاعر این موضوع را این گونه بیان می کند که حلقه (دسنتگیره) در برای جلوگیری از رفتن حضرت علی دست به کار شده است. این واقعه در مسجد کوفه توسط ابن ملجم مرادی در نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری قمری اتفاق افتاد و به شهادت امام علی در روز بیست و یکم رمضان یعنی دو روز بعد منجر شد.
بخوان و بیندیش پیاده و سوار (صفحهی ۹۵ و ۹۶ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
روزی بود و روزگاری بود. یک مرد بزّاز بود که هر چند وقت یک بار از شهر، پارچه و لباسهای گوناگون میخرید و به دههای اطراف میبرد و میفروخت و به شهر برمیگشت.
یک روز این بزّازِ دورهگرد، داشت از یک ده به ده دیگر میرفت، وقتی از آبادی خارج شد و به راه بیابانی رسید، مردی اسب سوار را دید که آهسته آهسته میرفت. مرد بزّاز که بستهی پارچهها را به دوش داشت، بسیار خسته شده بود، به سوار گفت: «آقا، حالا که ما هر دو از یک راه میرویم، اگر این بسته را روی اسب خودت بگیری از جوانمردی تو سپاسگزار و دعاگو خواهم شد.»
سوار جواب داد: «حق با تو است که کمک کردن به همنوع، کار پسندیدهای است و ثواب هم دارد امّا از این متأسّفم که اسب من دیشب، کاه و جو نخورده و چون تاب و توان راه رفتن ندارد، بار گذاشتن روی او بیانصافی است و خدا را خوش نمیآید.»
مرد بزّاز گفت: «بله، حق با شماست.» و دیگر حرفی نزد. همین که چند قدم دیگر پیش رفتند، ناگهان از کنار جاده، خرگوشی بیرون دوید و پا به فرار گذاشت و رفت صد قدم دورتر نشست.
اسب سوار وقتی خرگوش را دید، شروع کرد دنبال خرگوش تاختن. خرگوش دوباره شروع کرد به دویدن، او از جلو و اسب سوار از دنبال او رفتند.
مرد بزّاز وقتی دویدن اسب را دید به فکر فرو رفت و با خود گفت: «چه خوب شد که سوار، ساینسهاب، کولهبار مرا نگرفت وگرنه ممکن بود به فکر بدی بیفتد و پارچههای مرا بِبَرد و دیگر دستم به او نرسد.»
اتّفاقاً اسب سوار هم پس از اینکه مقداری رفته بود به همین فکر افتاد و با خود گفت: «اسبی به این خوبی دارم که هیچ سواری هم نمیتواند به او برسد، خوب بود بستهی بار بزّاز را میگرفتم و میزدم به بیابان و میرفتم».
سپس سوار، اسب را برگردانید و آرام آرام برگشت تا به پارچه فروش رسید و به او گفت: «خیلی معذرت میخواهم، تو را تنها گذاشتم و رفتم خرگوش بگیرم، نشد. راستی چون هنوز تا آبادی خیلی راه داریم، دلم راضی نشد تنها بروم و دیدم خدا را خوش نمیآید که تو پیاده و خسته باشی و من هم اسب داشته باشم و به تو کمک نکنم، حالا بستهی پارچه را بده تا برایت بیاورم. اسب هم برای این مقدار بار، نمیمیرد، به منزل میرسد و خستگی از تنش در میرود.»
مرد بزّاز گفت: «از لطف شما متشکّرم، راضی به زحمت نیستم. بعد از پیدا شدن خرگوش و دویدن اسب، من هم فهمیدم که باید بار خودم را خودم به دوش بکشم.»
قصّههای برگزیده از مرزباننامه، بازنویسی مهدی آذریزدی
درک و دریافت (صفحهی ۸۲ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
۱- با توجه به متن مرد اسب سوار چه ویژگی هایی داشت ؟
مرد اسب سوار، فردی فرصت طلب بود که نه تنها خیرش به دیگران نمیرسید بلکه اگر شرایط برایش مهیا میشد اقدام به دزدی هم میکرد و در ضمن دروغگو نیز بود.
۲- منظور بزاز از گفتن اینکه باید بار خودم را خودم به دوش بکشم چه بود؟
اما معنی این جمله این است که ما باید روی پای خود بایستیم و به دیگران برای انجام کارها چشم داشت نداشته باشیم و خودمان تلاش کنیم که کارمان را به نتیجه برسانیم چون ممکن است افرادی به مانند آن اسب سوار پیدا شوند و دارایی ما را به تاراج ببرند.
۳- پنج رویداد مهم داستان را به ترتیب بیان کنید.
۱- مرد بزاز از اسب سوار خواست که بارش را روی اسبش بگذارد. ۲- اسب سوار درخواست بزاز را رد میکند. ۳- اسب سوار با دیدن خرگوش سریع او را دنبال میکند. ۴- اسب سوار فکر میکند تا بار مرد بزاز را بدزدد. ۵- مرد بزازبا دیدن سرعت اسب بار خود را به اسب سوار نمیدهد.
نکات پیرامون بخوان و بیندیش پیاده و سوار صفحه ۹۵ و ۹۶ کتاب درسی
پیام کلی داستان، تصمیم گیری عاقلانه، دور اندیشی و آینده نگری است.
در این خصوص حضرت علی (ع) می فرمایند: عاقل ترین مردم کسی است که بیشتر در عاقبت کار هایش بیندیشد. (شرح غررالحکم)
آثار آینده نگری از نگاه دین
۱ درست اندیشی؛
۲ آمادگی رویارویی با مشکلات؛
۳ پیشروی به سوی هدف؛
۴ آرامش خاطر.
آثار روان شناختی آینده نگری:
۱ ایجاد انگیزه؛
۲ هدفمندی ؛
۳ هویت یابی؛
۴ استفاده از فرصت ها.
درس چهاردهم فارسی پایه ششم ابتدایی | راز زندگی (معنی شعر ها و کلمات) |
معنی شعرها (ابیات) و آرایه های ادبی درس چهاردهم فارسی ششم ابتدایی
معنی شعر راز زندگی (صفحهی ۹۴ کتاب درسی فارسی خوانداری ششم)
قالب شعر راز زندگی : شعر نو یا نیمایی
غنچه با دلِ گرفته، گفت: «زندگی لب ز خنده بستن است. گوشه ای درون خود نشستن است.»
غنچه درحالی که دلش گرفته بود (به گل) گفت: زندگی نخندیدن و در گوشهای غمگین و تنها نشستن و غرق در تنهایی شدن و دور از اجتماع بودن است.
آرایهها:
- تشخیص (حرف زدن غنچه)
- کنایه (دلِ گرفته کنایه از غمگین بودن – گوشه ای درون خود نشستن کنایه از تنهایی و گوشه گیری – لب ز خنده بستن کنایه از ناراحتی)
گل به خنده، گفت: «زندگی شکفتن است. با زبانِ سبز، راز گفتن است.»
گل با شادی و خنده (به غنچه) گفت: زندگی مانند شکوفایی و رشد است. راز و رمز زندگی را با زبانی سبز (مانند برگ گلها و درختان) بیان کردن است.
آرایهها:
- تشخیص (حرف زدن گل)
- تناسب یا مراعات نظیر (گل، غنچه، شکفتن، سبز)
- کنایه (با زبانِ سبز راز گفتن کنایه از بازگو کردن راز زندگی با شادابی و طراوت)
گفتوگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد.
صحبت های غنچه و گل از درون باغچه همچنان شنیده میشود.
آرایهها:
- تشخیص (حرف زدن گل و غنچه)
تو چه فکر میکنی؟ راستی کدام یک درست گفته اند؟
تو چه فکری دربارهی گفتوگوی آنها میکنی؟ به نظرت حرف کدام یک از آنها درست است؟
من که فکر میکنم گل به رازِ زندگی اشاره کرده است. هر چه باشد او گل است. گل، یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است.
من که فکر میکنم گل، راز زندگی را فهمیده و به آن اشاره کرده است. به هر حال او گل است و تجربهاش در زندگی از غنچه بیشتر است.
آرایهها:
- کنایه (پیرهن پاره کردن کنایه از تجربه داشتن)
قیصر امین پور
معنی کلمات ( واژه های ) درس چهاردهم فارسی ششم ابتدایی : راز زندگی
- گرفته : بسته، مسدود
- دلِ گرفته : غمگین، ناراحت
- بزاز : پارچه فروش
- ثواب : مزد، پاداش، پاداش کار خوب و پسندیده در جهان آخرت
- تاختن : اسب دواندن، تند رفتن
- آبادی : شهر، روستا
- یکی دو پیرهن بیشتر پاره کردن : کنایه از با تجربه بودن است.
- دِه : روستا، آبادی
- گوناگون : متنوع، متفاوت
- کوله بار : اسباب و وسایل
- بار خودم را خودم به دوش بکشم : کنایه از تکیه بر خود و عدم چشمداشت به دیگران
هم خانواده درس چهاردهم فارسی ششم راز زندگی
- فکر: افکار، تفکر، متفکر
- حق: حقیقت، حقوق، احقاق
- اشاره: اشارت، مشورت، مستشار
- وقت: اوقات، موقّت
- خارج: خروج، اخراج، مخرج
- مقدار: قدر، مقادیر، مُقدّر
- معذرت: عذر، معذور، اعتذار
کلمات متضاد درس ۱۴ فارسی ششم
- گرفته ≠ باز
- دلِ گرفته ≠ شاد
- خنده ≠ گریه
- بستن ≠ باز کردن، گشودن
- درون ≠ بیرون
- شکفتن ≠ پژمردن
- گفتن ≠ سکوت
- درست ≠ غلط
- بیشتر ≠ کمتر
- گوناگون ≠ یکسان
- جوانمردی ≠ نامردی
- ثواب ≠ گناه
- حق ≠ باطل
- دورتر ≠ نزدیکتر
- پیاده ≠ خسته
- خستگی ≠ شادابی
منبع : ساینس هاب
👈 دانش آموزان و همراهان گرامی جواب سایر درس های کلاس ششم و تمامی مباحث هر درس، به صورت کامل در سایت موجود می باشد، برای دسترسی کافیست درس موردنظر را در گوگل سرچ کرده و در انتهای آن عبارت «مومکا» یا «درس و مدرسه» را نیز اضافه کنید.
🙆 اگر سوال یا پیشنهادی در رابطه با این درس داری، کافیه به انتهای این مطلب مراجعه کرده و هر چه دوست داری بنویسی.
لینک صفحه های مهم و مرتبط و پیشنهادی سایت |
صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در آپارات – ورود به صفحه صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در اینستاگرام – ورود به صفحه صفحه وب سایت درس و مدرسه ( مومکا ) در تلگرام – ورود به صفحه کتاب فارسی نگارش ششم ابتدایی ( سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ ) – دانلود کتاب فارسی خوانداری ششم ابتدایی ( سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ ) – دانلود صفحه مربوط به مطالب فارسی خوانداری ششم ابتدایی – ورود به صفحه صفحه مربوط به مطالب فارسی نگارش ششم ابتدایی – ورود به صفحه ورود به کلاس اینترنتی ما (مومکا) – ورود به صفحه ثبت نام در کلاس اینترنتی ما (مومکا) – ورود به صفحه |
عالی
👏🙂✨
عالی بود👌👌
عاااااااااااااااااااالی بود
عالللللللللی
راستی می کید
خیلی خوبه من کل درسامو همین جا میخونم
اره خیلی خوبه منم همه درس هام رو از اینجا میگیرم
شماها بینظیرید. ممنونم که به فکر بچه های ایران هستید خدا قوت
عالی ممنون
خوبه ممنون
ممنون جواب هاتون خوب بود 😍✨
خیلی مشکرم 🙏🙏🙏🙏🙏
بد نبود
بهترین سایت ، مومکا هستش
عالی بود مرسی